خلیج فارس، نشنال جیگرفیک و یک همزمانی شیرین!

1- این روزها در پی جنجال تازه ای که کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به راه انداخته اند، ذهنم سخت مشغول است که چه باید بنویسم. راستش اینقدر منابع و مستندات تاریخی اصالت و حقانیت نام خلیج فارس را تکرار کرده ایم که دیگر ضرورتی برای آن نمی بینم. از همین رو احساس بی سوژگی میکنم!
2- مثل همیشه و بنا به عادت کهنه، پس از اتصال به اینترنت و ورود به شبکه، دومین سایتی که باز میکنم نشنال جیگرفیک است. در صفحه نخست این سایت پیوندی را میبینم که برایم بسیار جالب توجه مینماید. میگشایمش. درباره ی نظریه ی «زمین ساخت صفحه ای»(1) است. این پیوند شامل 14 عکس است که همچون سایر کارهای نشنال جیگرفیک، یکی از دیگری زیباتر است!
در حالی که عکس های کوچک را در نگاهی سریع با اسکرول ماوس برمیرسم، ناگهان به تصویری آشنا برمیخورم. در آغاز تردید میکنم، اما با کمی تامل مطمئن میشوم برداشت نخستینم درست بوده است. عکس را باز میکنم. عنوان آن چنین است: «فعالیت صفحه ای خلیج فارس». آیا انتخاب این عکس در مقطع کنونی و در سایت مرجعی همچون سایت بنیاد نشنال جیگرفیک اتفاقی است(2)؟! نمیدانم!
3- خلیج فارس چگونه پدید آمد؟ محتوای زیرپیوند، در این باره است. نشنال جیگرفیک چنین ادامه میدهد:
«خلیج فارس حاصل برخورد دو صفحه ی [لیتوسفر] کره زمین است. صفحه ی «اوراسیا» [شامل فلات ایران] در شمال و شمال خاوری و صفحه ی «عربی» در جنوب و جنوب باختری.
خلیج فارس و دریای عمان روزگاری یک شکاف باریک میان این دو صفحه بوده اند که به هم در اثر حرکت صفحات چسبیده بودند. بعد ها این دو صفحه، فاصله گرفتن از یکدیگر آغازیدند. هرچه این دو صفحه از یکدیگر دور میشدند، خلاء پدید آمده در میانشان را آبهای اقیانوس هند پر میکرد.
این روند دور شدن ادامه داشت تا آنکه 20 میلیون سال پیش، این روند وارونه شد و این دو صفحه، حرکت به سوی یکدیگر آغازیدند. با آغاز این حرکت بود که صفحه ی فلات ایران دچار چین خوردگی شد و سرزمین کوهستانی کنونی نیمه جنوبی خاک ایران شکل گرفت».
4- همچون 5 سال پیش، این بار نیز با همه ی وسع و بضاعت خود، برای مقابله با دست هرزه ی زیاده خوانان بیگانه خواهم کوشید؛ به حکم وظیفه! هرگز حاضر نیستم لکه ی ننگین شرمندگی در برابر مام میهن را بر دوش خود حس کنم و برای پاسداری از میهنی که همه چیزم از اوست قدمی برندارم. امیدوارم آنانکه دستشان به جایی میرسد و قدرتی دارند نیز سنگینی ِاین بار را بر دوش خود حس کنند.

(1) زمین ساخت صفحه ای- نظريه ای است در دانش زمین شناسی که به موجب آن، مجموعه فرآيندهایی، صفحات اصلی ليتوسفر را به صورت افقی در سرتاسر سطح کره ی زمين حرکت میدهند و از حرکات و فعل و انفعالاتشان، زمين لرزه، آتشفشان، کوه زایی و ديگر فرايندهای زمين شناسی بوجود می آيد- واژه نامه زمین شناسی مالکی
(2) علاقمندان در جریان هستند که حدود پنج سال پیش از سوی بنیاد نشنال جیگرفیک نقشه ای منتشر شد که در آن در کنار نام قانونی و مستند خلیج فارس، عنوان مجعول و بی پایه و اساس خ.ل.ی.ج ع.ر.ب.ی نیز در داخل پرانتز درج شد. در همان سال فعالان و دلسوزان عرصه فرهنگ و تاریخ کشورمان طی اقدامی خودجوش، سد در سد مردمی و سرتاسری، با ارسال نامه ها، انتشار مقالات و کتاب ها و همچنین درج مقالات در رسانه های کاغذی و الکترونیک نسبت به این جعل عنوان اعتراض کردند. نشنال جیگرفیک نیز در برابر این پاسداری شگفت انگیز مردم ایران از کیان کشور خود و نام خلیج فارس، اقدام به ویرایش نقشه ی مربوطه کرده و به صورت غیررسمی پوزش خواست.
از آن زمان، در متون و نقشه های این بنیاد معتبر جغرافیای جهانی، دیگر هرگز آن عنوان مجعول و دروغین دیده نشد.

آیین ملی چهارشنبه سوری و طرح یک پرسش

1- هر جامعه ای، از آن روی که از مجموعه ای از انسان ها تشکیل شده، نیاز به شادی و تفریح دارد. این نیاز در میان جوانان اما، بیشتر و شدید تر است چرا که جوان، بنا به حکم طبیعت، پرانرژی تر است و بالطبع باید جایی باشد تا این حرارت را تخلیه نماید تا به آرامش و تعادل برسد. تمامی سالن های ورزشی، و تفریحی، سالن های بازی و کلوب های رقص و سرگرمی نیز، که در گوشه گوشه ی دنیا ایجاد شده اند، دقیقن پاسخی هستند به همین نیاز (اصل «ضرورت وجود موجودات» را به یاد بیاورید).
2- در فرهنگ و تمدن ایرانی، جشن ها و آیین های شادمانی بسیاری وجود داشته است که امروزه به دلیل انزوای تاریخی فرهنگ ایرانی پس از تازش و سیطره ی اعراب بر ایران، از غالب آنان جز نامی برجای نمانده است که از جمله ی آنان میتوان به جشن مهرگان (1)، تیرگان، سپندار مذگان، جشن سده و … اشاره داشت.
دو جشن ملی نوروز و چهارشنبه سوری، از معدود آیین های ملی-باستانی ما ایرانیان است که تا به امروز، با وجود بسیاری مخالفت ها و سنگ اندازی ها، همچنان زنده و پابرجای مانده اند. در این میان، آیین چهارشنبه سوری، به دلیل شکل و ماهیت اجتماعی تر خود، که نمود و بروز آن، بیشتر حال و هوای یک فستیوال اجتماعی را دارد تا یک رسم و آیین درون خانواده ای، حساسیت بیشتری ایجاد کرده است تا جایی که همه ساله، در آستانه فرارسیدن این روز، صدا و سیمای جمهوری اسلامی، برنامه های هماهنگی را برای تخریب و تضعیف این جشن ملی می آغازد، که نمود عینی آن را میتوان در بایکوت استفاده از نام آن و به کار بردن عنوان جعلی «چهارشنبه آخر سال» به تماشا نشست.

3- چهارشنبه سوری که در روزگاری نه چندان دور، جشنی بود که با روشن کردن آتش در خیابان ها و پریدن از روی آن، پخش موسیقی های شاد و رقصیدن به دور آن آتش برگزار میشد، این روزها رسمن به نمایشگاهی از آخرین فن آوری های روز در عرصه تولید محصولات دست ساز تولید صدا و انفجار بدل شده است. محصولاتی که به دلیل ساخت غیرحرفه ای و غیراصولی خود، بعضن بسیار خطرناک و آسیب رسان نیز هستند.
4- هرکس که در این شب بدون هیچ پیش داوری و نظر قبلی، به خیابان های شهر برود، صحنه هایی را خواهد دید که بسیار معنادار ند: در یک سوی جوانانی که انواع و اقسام نارنجک و وسایل آتش زا را از هفته ها قبل فراهم آورده اند و در سوی دیگر، نیروهای انتظامی که با پوشش گارد ویژه، با باتون و کاسکت و سپر ضد شورش در پی سرکوب دسته ی نخست اند.
در این یادداشت اما، سخن از حقانیت یا درستی رفتار هیچ یک از این دو گروه نیست، چرا که اولن قضاوت در مورد پدیده های اجتماعی، با توجه به پیش فرض های تحلیلگر صورت می پذیرد و خواه ناخواه آلوده به نظر شخصی خواهد بود و دوم آنکه این قضاوت، در نهایت دردی را نیز دوا نخواهد کرد. از همین روی، این یادداشت تنها در پی آنست که به طرح یک پرسش کلیدی بپردازد:
آیا مسئولان امر و منقدان اجتماعی ِپدیده ای به نام خشونت های راه یافته در این جشن ملی، حتا یک بار از خود پرسیده اند که چه شد که آن جشن آرام ِرقص و موسیقی و شادی و پرش از روی آتش، بدین روز افتاد؟
5- به باور نگارنده، چهارشنبه سوری امروزین، نمود عینی بروز و خروش نیازی است که سالهاست به شکل هدفمند و سازمان یافته سرکوب شده است: نیاز نسل جوان به آزادی و شادی و لحظات سرخوشی محض.
این نیاز طبیعی، تا زمانی که به رسمیت شناخته نشده و فرصت ابراز وجود بدان داده نشود، با نسل جوانی مواجه خواهیم بود که به تعادل زیستی (روانی) نخواهد رسید. نسل جوانی که دچار مشکلات عدیده ی روانشناختی خواهد بود.
وقتی جوان دانشجوی ما، در سایت کامپیوتری دانشگاه، به جای استفاده از اینترنت پرسرعت برای کارهای پژوهشی و علمی، مشغول چت و دانلود محتویات پ.و.ر.ن.و میشود، کسانی که عهده دار مسئولیت اداره ی جامعه هستند، باید که دریابند این حقیقت را که یک جای کارشان بدجور میلنگد.

6- این روزها بعضن دیده ام در میان جوانان روشنفکر، تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، به این جشن ملی تعریض هایی صورت میگیرد که عمده ی این انتقادها حول محور کیفیت برگزاری این مراسم است.
این تحلیل ها که به باور نگارنده در سطح مانده و نتوانسته اند به ژرفای این پدیده ی اجتماعی نظر افکنند، ناآگاهانه به آخرین لایه از سلسله «واکنش» های قشر جوان جامعه، به عملکرد غلط صورت گرفته از سوی مسئولان امر نظر افکنده، هرگز در پی طرح پرسش پیرامون چرایی بروز این قبیل رفتارهای خشونت آمیز برنیامده اند.
البته از رسانه ملی توقعی جز این نبوده و نیست. رسانه ی دولتی، اساسن کارویژه ای جز این ندارد که به توجیه عملکرد خاستگاه اندیشگی متبوع خود و بزرگنمایی نقاط ضعف اندیشه ی مخالف بپردازد.
کافی است در بخش های مختلف خبری و غیر خبری، آسیب ها و جراحت های پدید آمده در این شب را (که با تصاویر سالهای گذشته مونتاژ شده) به شکل آگراندیسمان شده به خورد من و شمای مخاطب دهد. طبیعی است که بسیاری از ما، بویژه جوانانی که احساساتی ترند، تحت تاثیر قرار گرفته و ذهنیتشان نسبت به این جشن ملی مکدر شود. هیچ ایرادی هم نمیتوان گرفت چرا که این، تخصص کارشناسان رسانه است که از کاه، کوهی ساخته، آنرا به ذهن مخاطب تزریق کنند.
7- در این مقال، روی سخنم با کسانی است که این موج تبلیغاتی رسانه ای را همه ساله به راه می اندازند. آنانی که تلفات و سوختگی حداکثر 10 تن در سرتاسر کشوری هفتاد میلیونی را، به عنوان حجت حقانیت سخنان خویش، دستاویز تیشه ای ساخته اند که هرساله به ریشه ی این آیین ملی دیرسال میزنند، شاید که ریشه کن شود!
آیا میدانید در شبانه روز جسد چند زن توسط نیروی انتظامی در بیابان های اطراف شهر تهران کشف میشود؟ برای کسب اطلاعات، کافی است از کسانی که در اداره آگاهی دارای مسئولیتی هستند، این سوال را به صورت خصوصی بپرسید!
آیا میدانید در سال چند نفر در تصادفات جاده ای جان خود را از دست می دهند؟ کافی است به رسانه های رسمی کشور عزیزمان سری بزنید.
آیا میدانید در هر روز چند جوان به علت نداشتن شغل و وضعیت زندگی (و بالطبع روانی) مناسب به دامن اهریمن اعتیاد می افتند و با هر بار تجربه ی تزریق یا مصرف، میخی تازه بر تابوت ِتنگ و تاریک ِتنهایی خویش می کوبند؟
برای کسی که در پی پاسخ این سوالات باشد، بسیار از این «آیا میدانید» ها میتوان طرح کرد. شاید اما باید این بار طور دیگری طرح پرسش کرد:
آیا مسئولان امر، برای همه ی معضللات پیش گفته و سدها معضل ناگفته ی دیگر، اینقدر که در مورد سوختگی های سالانه ی چندین جوان در شب چهارشنبه سوری همت به خرج میدهند، فرهنگ سازی و پوشش رسانه ای میکنند و دل می سوزانند؟ پاسخ این پرسش را به ذهن های بیدار و وجدان های آگاه وامیگذارم.

(1)- واژه ی پارسی «مهرگان» که نام یکی از جشن های ما ایرانیان است، بعدها و پس از حمله ی تازیان به ایران، وارد زبان ایشان شد: با گویش تازه ی «مهرجان» و به معنای عمومی تر ِ«جشن».
منبع عکس ها در اینجا و اینجا

داوود و چیرگی بر جالوت؛ روایت عهد عتیق

پیش گفتار. بسیاری از مردم کشورمان -نا آگاهانه- بر این باورند که ریشه ی منازعات و درگیری های اسراییلیان و فلسطینان به حوادث پس از پایان جنگ جهانی و تجزیه ی امپراتوری عثمانی توسط امپراتوری بریتانیا و تشکیل دولت اسراییل به سال 1948 بازمیگردد. این باور که بویژه طی سالهای اخیر، تقویت نیز شده است، چالش ها و رویارویی های این دو قوم را در طول تاریخ طولانی شان از یاد میبرد. همین نگاه ساده انگار به این پدیده ی بغرنج تاریخی، که سعی در نادیده انگاشتن پیشینه ی کهن و ریشه ی عمیق این کینه ی تاریخی دارد، عامدانه بسیاری از نمود های تاریخی (1) جدال این دو قوم را، که ذکر آنها در کتب مقدس اقوام سامی، از جمله قرآن رفته است را نیز به شکل گنگ و مبهمی روایت کرده، از ورود به جزییات آن می پرهیزد. از جمله ی این زوایای مغفول مانده، میتوان به نبرد تاریخی شائول (در قرآن طالوت) با جلیات (در قرآن جالوت) و درخشش چهره ای به نام داوید (در قرآن داوود) اشاره داشت. یادداشت پیش رو، واکاوی این داستان با عنایت به عهد عتیق و سایر متون کهن است.

روایت نبرد. طالوت یا به بیان بهتر و آنگونه که در عهد عتیق آمده است «شائول» به فرمان اشموئیل نبی با فلسطینیان وارد جنگ میشود. این جنگ در دره ای موسوم به (2) Valley of Elah روی میدهد.
روزی دو بار و برای مدت چهل روز، «جالوت» یا آنگونه که در متون عبری آمده است «جَلیات»، پهلوان مشهور فلسطینیان، چنانکه رسم و منش جنگ های آن روزگار بوده است، به مقابل سپاه اسراییلیان می آید و از پهلوان آنان برای انجام جنگ تن به تن دعوت میکند.
طبیعی است که کسی از سپاهیان شائول (اسراییلیان) جرات نمیکند با جالوت که بسیار تنومند و کوه پیکر(3) بوده است رو در رو شود.
در این میانه، داوید (به عربی داوود) که نوجوانی(4) اسراییلی و از اهالی بیت اللحم است، اعلام میکند که حاضر است با جالوت نبرد کند. جالب آنکه داوود بواسطه ی سن اندکش، حتا جزو سپاهیان اسراییلیان نیز نبوده است و تنها به عنوان آورنده ی خوراک برای برادرانش در آنجا بوده است. وی همچنین وظیفه ی حمل جنگ افزار و نوازندگی چنگ برای شائول را برعهده داشته است.
شائول اعلام میکند کسی که پهلوان فلسطینی (جالوت) را شکست دهد را پاداش بزرگی (5) خواهد داد. داوود مجددن اعلام آمادگی کرده، اظهار میدارد که هیچ هراسی از جالوت ندارد. شائول به اکراه و ناامیدانه با رویارویی داوود نوجوان با جالوت تنومند موافقت میکند.
وی همچنین زرهش را به داوود میدهد تا آنرا بر تن کند. داوود نمی پذیرد و تنها جنگ افزار مورد علاقه اش را فلاخن (قلاب سنگ) معرفی میکند. وی در ادامه پنج قلوه سنگ از رودخانه ای که در آنجا روان بوده است برمیدارد و راهی جدال با جالوت میشود.

میدان جنگ. داوود و جالوت رو در روی یکدیگر می ایستند. جالوت، مردی کوه پیکر با زرهی بر تن و سرتاپا مسلح. داوود اما، پسری نوجوان، با فلاخنی و چند قلوه سنگ.
فریاد مرد فلسطینی بلند میشود که داوود را نفرین میکنند. داوود اما بی مهابا چنین پاسخ میدهد: «امروز، خداوند تو را تسلیم من خواهد کرد و من تو را بر زمین خواهم زد».
داوود چنین ادامه میدهد: «پس سر از تنت جدا خواهم کرد. من جسد سپاهیان فلسطینی را طعمه ی پرندگان آسمان و وحوش زمین خواهم کرد. من این کار را خواهم کرد تا همه ی دنیا بدانند که خدا حامی اسراییلیان است».
وی در ادامه و در فراز مهمی از رجز های خود میگوید: «من این کار را خواهم کرد تا همه ی دنیا بدانند، آن هنگام که جنگ برای خدا باشد، خدا شما را با سپر و شمشیر محافظت نمیکند و تو [ی مسلح] را تسلیم من [با دستان خالی] خواهد کرد».

چیرگی بر جالوت. پس آنگاه داوود نوجوان، سنگی در فلاخن نهاده، تاب داده و به سوی سر جالوت پرتاب میکند. سنگ به سر جالوت میخورد. پهلوان کوه پیکر فلسطینی بر زمین می افتد. داوود بالای سرش میرود. شمشیر وی را برمیدارد و سر وی را از تن جدا میکند. فلسطینیان بهت زده از بر زمین افتادن پهلوان نام آور خود پا به فرار میگذارند و اسراییلیان نیز که با دیدن پیروزی داوود جرات یافته اند در پی آنها می افتند. داوود در ادامه، جنگ افزارهای جالوت را به عنوان غنیمت جنگی به خیمه ی خود برده، سر بریده ی وی را به اورشلیم میبرد…

معرفی تابلوی نقاشی.
داوود با سر بریده ی جالوت (7)
کاری از کاراواجو (1573-1610)
سال آفرینش اثر: (1606/07)
نوع کار: رنگ و روغن بر روی کرباس
اندازه ی کار: (91 × 116 cm)
جایگاه نگهداری کنونی: موزه تاریخ هنر، وین، اتریش

منابع:
دهخدا، علی اکبر، لغتنامه
معین، محمد، فرهنگ فارسی
ویکی پدیا، دانشنامه رایگان
کتاب مقدس، عهد عتیق
منبع تابلوی نقاشی اینجاست

(1)داستان دزدی «تابوت عهد» توسط فلسطینیان از دیگر درگیری های این دو قوم است که روایت آن در کتاب مقدس و قرآن نیز رفته است.
(2) دره ی بلوط یا بنه
(3) بلندای قامت وی را تا 290 سانتیمتر آورده اند که بی گمان خالی از اغراق نیست.
(4) در متون کهن، سن وی را حدود 15 سال دانسته اند.
(5) انگشتری مقدس و ازدواج با دخترش
(6) این داستان از موضوعات مورد علاقه ی نقاشان سده های میانه (قرون وسطی) بوده است و روایت های گونه گونی از آن کشیده شده است.