تن تن یک همجنسگرا است!

«تن تن بی تردید یک گی است؛ [اگر شک داری] از میلو بپرس» این عنوان مقاله ای است که در شماره ی امروز هفتم ژانویه روزنامه بریتانیایی تایمز منتشر شده است. نویسنده این مقاله، آقای متیو پریس بر مبنای شواهدی ادعا میکند که تن تن، خبرنگار جوانی که چهره محوری سری داستان های ماجراهای تن تن و میلو (در نسخه انگلیسی ماجراهای تن تن و سفید برفی) است یک جوان همجنس خواه (هموثکثوال، گی) است.
این شخصیت تخیلی که آفریده ی ذهن آقای ژرژ رمی (با نام هنری هرژه)، داستان نویس مشهور بلژیکی است، به قدری در سرتاسر جهان محبوب است که مجموعه ی کمیک استریپ هایش به بیش از 50 زبان زنده ی دنیا برگردانیده شده و تاکنون بیش از 200 میلیون نسخه فروش قانونی داشته است.
این مقاله که به بهانه ی هشتادمین سالگرد انتشار نخستین داستان از این مجموعه به چاپ رسیده است، حاوی استدلالات و مستنداتی است که اگر چه همه و همه برمبنای قضاوت بر کتاب های تن تن و میلو بوده و معتبر مینماید، اما از آنجا که شخصیت تن تن و سایر کاراکترهای این مجموعه، شخصیت هایی غیرواقعی و تخیلی اند، شاید برای برخی خوانندگان عجیب و خنده دار جلوه نماید، اما از آنجا که این داستان ها بسیار جذاب اند و در کشور ما ایران نیز طرفداران و خوانندگان بسیاری داشته و دارند، بهتر دیدم، گزیده ای از این مقاله جالب را به پارسی برگردانم. لینک مقاله ی اصلی در تایمز نیز برای علاقه مندان به مطالعه ی نسخه کامل این متن، پیوست این یادداشت شده است.

در زیر گوشه هایی از استدلالاتی که آقای متیو پریس، نویسنده ی این مقاله در تایید ادعای خود آورده است را از نظر میگذرانیم:
یکم- در تمامی مجموعه داستان های تن تن و میلو، نه تنها این خبرنگار جوان هرگز با زن یا دختر جوان و جذابی درگیری و بده بستان عشقی و عاطفی پیدا نمیکند بلکه اساسن در این داستان ها ردی از زن یا دختری با این مشخصات وجود ندارد، گویی که تمام سفرها و ماجراهایی که بر تن تن میگذرد در سیاره ای رخ میدهد که زن و دختری جوان که دل از وی برباید در آن وجود ندارد.
دوم- تمامی دوستان نزدیک تن تن را مردان مسن تر از وی تشکیل میدهند:
کاپیتان هادوک، یک دریانورد ثروتمند مجرد و بازنشسته که در خانه ی قصر مانندش به تنهایی و با تنها پیشکارش که مردی مسن است و گاهی نیز با تورنسل زندگی میکند و تن تن نیز بسیار به دیدارش می رود.
پروفسور تورنسل (در ورژن انگلیسی با نام پروفسور کلکیولِس)، یک دانشمند مسن، با اختراعات و پژوهش های عجیب و غریب، که او نیز مجرد است.
دوپون و دوپونت (در ورژن انگلیسی تامسن و تامپسن) دو پلیس سبیلو، تاس، مضحک و ابله که در آنها نیز هیچ میلی به جنس مخالف دیده نمیشود.
بی تردید تنها زنی که در این مجموعه داستان های مصور با تن تن دوست است، یک خواننده اپرا، به نام بیانکا کاستافیوره، مشهور به بلبل میلان است. زنی میانسال، با سنی بیش از 50 سال، گردنی کلفت با غبغب پرگوشت، که از آن تیپ* زنان دیگرجنس خواهی (هتروثکثوال) است که علاقه مند به برقراری رابطه دوستی با مردان همجنس خواه (هموثکثوال) است.
سوم- تن تن هرگز در طول مجموعه داستان هایش به پدر و مادر خود اشاره ای نمیکند. در داستان های تن تن و میلو هرگز رد و نشانه ای از پدر و مادر تن تن به میان نمی آید و او نیز هرگز یادی از آنان نکرده و برایشان ابراز دل تنگی نمیکند. این پدیده به باور روانشناسان میتواند مهر تاییدی دیگر بر این نظریه باشد که تن تن یک همجنس گراست. به باور روانشناسان، پسران جوان همجنس گرا عمومن در مورد کنار آمدن با این حقیقت که دارای پدر و مادری واقعی هستند دچار مشکل اند. دانشمندان علم روانشناسی، پدیده ی «سندروم بچه ی جابجا شده» را در خیالات و توهمات پسران همجنس خواه بسیار شایع و رایج میدانند.

4- بی گمان تنها کاراکتر اصلی مجموعه داستان های ماجراهای تن تن و میلو که به شدت نسبت به جنس مخالف مشتاق و آرزومند است، سگ سفید و کوچولوی تن تن یعنی میلو (در ورژن انگلیسی سفید برفی) است. او بر خلاف صاحبش که هرگز میلی به زنان و دختران جوان و زیبا نشان نمیدهد و در میان حلقه ی دوستانش نیز اثری از هیچ زن جوان و جذابی وجود ندارد، از هر فرصتی که بدست می آورد برای آزمودن بخت خود برای جلب توجه و محبت سگ های ماده استفاده میکند که البته متاسفانه در بیشتر موارد، تلاش های او به واسطه ی مانع تراشی های صاحب گی اش ناموفق میماند.
کسی چه میداند؟! شاید هم دقیقن به همین دلیل باشد که نویسنده ی مقاله در روزنامه ی تایمز، برای یادداشت خود این عنوان را برگزیده است: «تن تن بی تردید یک گی است؛ [اگر شک داری] از میلو بپرس» چرا که یک نر ِعلاقه مند به جنس ظریف، که مجبور به همراهی و همگامی با یک نر ِ بی تفاوت به زنان شده است، بی تردید بیش از هرکس دیگری، طعم تلخ بر باد رفتن فرصت همکلامی با زنان و صید دل ایشان را، که در پرتو بی علاقگی دوستِ همراهش بدو تحمیل شده است را درک میکند…
آیا تابحال از این زاویه به زندگی تلخ و دردناک میلو نگریسته بودید؟
* fag-hag

دو نابغه در یک نما

چند روز پیش که به دلایلی مشغول سرچ در مورد پروفسور آلبرت آینشتاین ( یا به قول ما ایرانی ها اَینشتَین)، نابغه استثنایی و یهودی-آلمانی جهان فیزیک بودم، به طور کاملن اتفاقی متوجه شدم که ایشان در روزگار مهاجرت به ایالات متحده، دیداری نیز با جناب چارلز اسپنسر چپلین مشهور به چارلی چاپلین ، کمدین، کارگردان، بازیگر، آهنگساز، نویسنده و فعال اجتماعی بسیار مشهور اهل کشور بریتانیا داشته اند. اون روز به دلیل مشغله زیاد فرصت نکردم پیگیری کنم که آیا از این دیدار تاریخی عکسی هم وجود داره یا خیر. این داستان گذشت تا اینکه بعد از چند روز فراعتی حاصل شد و موفق شدم جستجویی بکنم در محضر حضرت گوگل! که هیچ درخواستی رو بی پاسخ نمیگذاره و الحق هم که همچون همیشه پاسخ های زیبایی به درخواستم داد.

ََ

ََ

این دیدار تاریخی که ظاهرن در سال 1933 میلادی روی داده، به مناسبت آغازین-نمایش فیلم سینمایی «روشنایی های شهر» اثری از بزرگترین نابغه ی عالم سینما بوده که در اون شب، جناب پروفسور آلبرت آینشتاین (اینشتین) به همراه همسرشون السا به عنوان میهمانان ویژه و به دعوت شخص چارلی چپلین (یا به قول ما ایرانی ها چاپلین) در اون حضور پیدا کرده بودند. آیا تماشای این دو نابغه ی تکرار ناشدنی در یک نماو در کنار هم زیبا و لذت بخش نیست؟

پ.ن-گاهی اوقات فکر میکنم که چقدر مردم جهان به مخترع عکس مدیون اند.
پ.ن2-برای آنکه درباره ی سر چارلز اسپنسر چپلین (1889-1977) بیشتر بدانیم.
پ.ن3-برای آنکه درباره ی پروفسور آلبرت آینشیتن (1879-1955) بیشتر بدانیم.

نفض کپی رایت در سه پرده

پرده یکم – مقاله ISI استاد شناخته شده ی یکی از دانشگاههای کشور در یک نشریه معتبر علمی بین المللی پذیرفته و چاپ میشود . طبیعتن خبر این موفقیت تاریخی ! ( که سندی دیگر بر فتح قله های یپشرفت و پرچمداری قافله دانش بشری توسط ما در عصر حاصر است ) در محافل و رسانه های داخلی بازتاب می یابد . پس از چندی اما ، استادی اسراییلی مدعی میشود که مقاله ی مزبور ، پیشتر توسط وی ، در یک نشریه بین المللی دیگز به چاپ رسیده است . او شکایت میکند . پی گیری میشود و در نهایت محافل عامی به این نتیجه میرسند که مقاله ی موفق به کسب جایزه ، کپی همان مقاله ی دانشمند اسراییلی است . کوچکترین پی گیری در محافل داخلی برای تنبیه استاد ایرانی صورت نمیگرید و همه ی تقصیر ها به گردن دانشجوی دکترایی که مقاله ی مزبور را تبدیل به احسن ! کرده ، به عنوان حاصل پژوهشهای خود نحویل استاد داده است می افتد . خبر این رسوایی در هیچ رسانه ای درج نمیشود ( شاید به این دلیل که یک سوی داستان اسراییلی است ) تنها برخورد ناخوشایند با این استاد ، نگاه های سنگین و همراه با نیشخند دانشجویان ( و شاید هم همکاران ) در محیط دانشکده است .

کپی رایت

پرده دوم – تلویزیون را روشن میکنم . آنونس فیلم بسیار جدید و در حال اکران هیچ کشوری برای پیرمرد ها نیست از تلویزیون پخش میشود . کانال را عوض میکنم . مسابقه فوتبال بین دو تیم خارجی به صورت زنده در حال پخش است . اصلن حوصله ی تماشای فوتبال را ندارم پس تصمیم به عوض کردن کانال میگیرم . آنچه برایم جلب توجه میکند اما ، آرم محو شده ی یک شبکه ماهواره ای در گوشه صفحه تلویزیون توسط صدا و سیما ست که امتیاز قانونی پخش مسابقه را نخریده است و از حاصل تلاش آن شبکه بهره مند میشود!

پرده سوم – غروب است و خسته ، در حال برگشت به خانه ام . جوانی در کنار خیابان ایستاده است و کیفی سیاه رنگ بر دوش دارد . در دستانش مشتی دی وی دی است . قیافه من را که میبیند صدا میزند : « دی وی دی های روز دارم . کیفیت بالا ، غیر پرده ای ، زیر نویس فارسی »  به سمتش میروم . میپرسم : « لیست داری ببیینم ؟ » پاسخ منفی است . توضیح میدهد « برام دردسر میشه اگه لیست بزنم ، چون دیگه نمیتونم بگم که فیلما برا خودمه و فروشنده نیستم وقتی گیر بیفتم » . نمیدانم این ادعایش و تحلیش تا چه اندازه منطقی است و در مواقع لزوم کارآمد . فیلم ها را دسته دسته از ساک در می آورد تا ببینم . همین که در حال چک کردن فیلم ها هستم ، زیر چشمی به پسر نگاه میکنم . اضطراب دارد و چشمانش دائمن اطراف را می پاید چرا که او یک « راهزن فرهنگی » است و قانون ، دیر یا زود ، با او برخورد خواهد کرد .