تفاوتهای زن و مرد: ذاتی یا اکتسابی؟!

بر اساس یک مطالعه دانشگاهی که حاصل آن به صورت یک گزارش علمی در روزنامه بریتانیایی دیلی میل منتشر شده است، زنان در طول روز به طور متوسط 20 هزار کلمه بر زبان می آورند، این در حالی است که این رقم در مورد آقایان تنها 7 هزار عدد است!
بر اساس یافته های دکتر «لوئن بریزدین»، پروفسور روانشناسی در دانشگاه کلیفرنیا، زنان همچنین سریعتر سخن میگویند و انرژی ذهنی بیشتری را نیز صرف گپ و گفت های مختصر روزمره مینمایند.در کتابی که به تازگی توسط دکتر بریزدین -که خود را یک فمینیست می داند- به رشته تحریر درآمده، چنین ادعا شده است: «دلیل اصلی پرحرفتر بودن زنان در قیاس با مردان، در تفاوت ذاتی و بنیادین مابین ساختار مغزی مرد و زن نهفته است».
بریزدین می افزاید: «در مغز زنان، سلول های بسیار بیشتری به امر سخن گفتن اختصاص یافته است». وی در تعبیری جالب، نقش عمل «حرف زدن» در مغز زنان را به نحوه عملکرد هرویین در مغز یک معتاد تشبیه کرده و اظهار میدارد: «سخن گفتن برای زنان، همان کاری را میکند که هرویین در مغز معتاد به هنگام رسیدن به اوج سرخوشی ایجاد میکند».
دکتر بریزدین بر این باور است که این تفاوت بنیادین در بدن زن و مرد، دقیقن در زمان رویانی (جنینی) و در هنگام زیست در زهدان (رحم) مادر آغاز میشود؛ جایی که هورمون های جنسی مردانه موسوم به تستوسترون در تکوین کالبد رویان نرینه (مذکر) ایفای نقش میکنند.
وی می افزاید: «دقیقن از همین روست که پسران (و مردان) در بیان عواطف و احساسات خود، در قیاس با همسالان ماده ی خود بسیار ناتوان ترند». دکتر بریزدین در تعبیر جالبی اظهار میدارد: «در حالی که زنان برای رساندن مَرکب احساسات خود به سرمنزل مقصود، از یک بزرگراه هشت باند ه بهره مند ند، مردان در این مسیر باید از یک کوره راه ناهموار روستایی گذر کنند».
البته زنان در همه ی زمینه‌ها از آقایان پیش نیستند! اگر خانم ها در توانایی حرف زدن و بیان احساسات، قدرت به مراتب بیشتری از مردان دارند، آقایان اما در زمینه تخیلات و پرورش افکار ثکثی به مراتب از زنان تواناترند!
دکتر بریزندین در این ارتباط از بخشی تحت عنوان «پردازشگر ثکثی» نام میبرد که مسئولیت پرورش افکار ثکثی در مغز انسان را بر عهده دارد. این بخش در مغز مردان دو برابر مغز زنان رشد یافته است و دقیقن از همین روست که مردان همیشه و به صورت کلاسیک گوشه چشمی به مقوله ی ثکث دارند!
دکتر بریزدین که ظاهرن علاقه بسیاری به کاربرد مثالهای روشنگرانه دارد در توضیح این بخش از نظریات خود میگوید: «اگر توانایی ذهنی مردان در پرورش افکار و ایده های ثکثی را به یک فرودگاه بین المللی تشبیه کنیم، ذهن زنان در این میانه چیزی بیش از یک سطح هموار برای فرود هواپیمای خصوصی نیست»!
این پروفسور دانشگاه کلیفرنیا مدعی است در حالی که مردان هر 52 ثانیه، یکبار به ثکث می اندیشند، زنها تنها روزی یکبار ذهن خود را معطوف به این مقوله میکنند!
دکتر بریزندین ضمن تایید این نظر که مغز خنثی وجود خارجی ندارد می افزاید: «پسرها پسر و دختران دختر به دنیا می آیند. این اتفاق دقیقن از زمان تولد روی میدهد و ربطی یه جامعه و فرایند رشد ندارد؛ این مغز آنهاست که آنها را به سوی خاصی هدایت کرده، برای ایشان انگیزه هایی تعریف کرده و ارزش گذاری میکند».
وی چنین ادامه میدهد: «می دانم اینها که میگویم سیاستمدارانه نیست اما حقیقت آن است که من سالها میان ملاحظات اجتماعی و آنچه که علم به من حکم میکرد در چالش بوده ام. امروز اما باید بگویم که زنها به واقع دنیا را به گونه ای کاملن متفاوت از مردان میبینند». وی در انتها می افزاید: «اگر زنان این تفاوت ها را باور کنند، قادر خواهند بود زندگی خود را بهتر از قبل مدیریت نمایند».

آیا این باور غالب است؟

حقیقت آن است که در این زمینه اختلاف عقیده ی بسیاری وجود دارد. در حالی که برخی دانشمندان همچون دکتر بریزدین -همصدا با باورمندان دینی- ریشه ی همه ی تفاوتهای زن و مرد را در دوران رویانی و در نهاد این دو جنس رصد میکنند، دانشمندان بسیار دیگری نیز هستند که -هم آوا با فمینیست ها- نسبت به نظریه ی خانم بریزدین با دیده ی شک و تردید مینگرند. این دانشمندان ضمن رد تاثیر فراگیر هورمون تستوسترون بر مغز، اظهار میدارند که عوامل اصلی موثر بر شخصیت متفاوت مردان و زنان را باید در شرایط اجتماعی، در طی فرایند رشد جستجو کرد.
به دیگر سخن این دانشمندان معتقدند که شخصیت اجتماعی فرد، پیش از آنکه متاثر از ویژگی های زیستی وی باشد، برخاسته از اراده و تحمیل محیط است.
خانم «دبرا کمرون»، پروفسور در زبان شناسی و متخصص در زمینه گرایش زبان و جنسیت در این زمینه اظهار میدارد: «مقداری که ما سخن میگوییم، پیش از هر چیزی، تابعی است از کسانی که با آنان همراهیم و کارهای که بدانها مشغولیم». وی در ادامه می افزاید: «اگر شما محموعه مطالعات گسترده ای را در این زمینه انجام دهید، در خواهید یافت که براستی تفاوت معنا داری میان حجم گفتار مردان و زنان وجود ندارد».

پ.ن.1- تصاویر تزیینی است. منبع تصاویر در + ، + و +

پ.ن.2- این یادداشت ترجمه آزاد است و در بخش هایی، افزون بر متن اصلی توضیحاتی در آن لحاظ شده است.

سه روان گوی در همسایگی ماه

متن: در این نمای تماشایی که کاری است از آقای مایک سل وی، اخترشناس آماتور و عکاس، کره ی ماه و سه روان گوی(1) (گویال، هَرپاسب، سیاره، Planet) در کنار یکدیگر دیده می شوند که پدیده ای براستی دیدنی است و به همت این جوان خوش ذوق استرالیایی ثبت شده است.

در نمای فوق، پس از ماه (قمر، Moon) به ترتیب میتوانید روان گوی های تیـر (عطارد، Mercury)، اورمَـزد یا برجیس (مشتری، Jupiter) و در پایان بهرام (مریخ، Mars) را تماشا بفرمایید.
همانگونه که پیشتر رفت، پدید آورنده ی این عکس تماشایی، آقای مایک Mike Salway هستند که میتوانید برای دیدار از سایت شخصی ایشان به این نشانی و صفحه ایشان در facebook به این نشانی سر بزنید.

حاشیه:
(1)- روان گوی، واژه ی پیشنهادی نگارنده به عنوان جایگزین برای واژه ی سیاره است. روان گوی، از همنشینی دو واژه ی روان (mobile) و گوی (sphere) پدید آمده است. این واژه، علاوه بر پوشا بودن همه ی معانی واژه ی Planet به عنوان یک دانشواژه ی اخترشناسی، از امتیازات آشنا بودن با زبان روزمره ی مردم و کوتاهی و روانی هنگام بیان نیز بهره مند است.
سیاره اما، واژه ای تازی است که در زبان فارسی به عنوان معادل Planet (برگرفته از واژه ی یونانی پلانِتِس πλανήτης به معنای راه پیما) به کار میرود. طرفه آنکه خود اعراب از این واژه در این معنا استفاده نمیکنند(2) و به جای آن از واژه ی «کوکب» بهره میگیرند.
در واژه نامه رایگان ویکی پدیا، دو معادل پارسی برای سیاره معرفی شده است که از این قرارند: «گویال» و «هَرپاسپ»
گویال که به وضوح برساخته از واژه «گوی»+پساوند «آل» است، به نظر میرسد واژه ای تازه ساز باشد چرا که در فرهنگنامه ی دهخدا ردی از آن نیست.
واژه ی «هرباسپ» اما، اگر چه مهجور و ناشناخته است، اما ظاهرن قدمتی دیرین دارد. این واژه ی پارسی، در فرهنگنامه های کهن آنندراج، برهان و جهانگیری آمده است.
در برهان در برابر «هرپاسب» چنین آمده است: «هر یک از سیارات را گویند که آن زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و ماه باشد و جمع آن «هرپاسبان» است».
در واژه نامه ی جهانگیری نیز در برابر هرپاسب چنین آمده است: «ستاره ی سیار بود».

(2)- در زبان عربی این واژه همسنگ خودرو است.

منابع:
1- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه
2- معین، محمد، فرهنگ فارسی
3- دانشنامه رایگان ویکی پدیا
4- سایت سازمان فضایی آمریکا (ناسا)

چرا ما ایرانیان ، اعراب را تازی نامیدیم ؟

تازی ! واژه ای که در بسیاری از نوشتار ها اشاره دارد به مردمان همسایه ی ما یعنی اعراب. اگر با متون دینی و تاریخی، در گستره ای فراتر از کتابهای درسی خود برخورد داشته اید، حتمن با واژه ی تازی آشنایید. پس از انقلاب اما، این واژه از آنجا که در زبان فارسی به گونه خاصی از تیره سگ سانان نیز اشاره دارد، به عنوان تلاشی برای کمرنگ کردن برخی احساسات ضد عربی در میان مردم ایران، در متون درسی و رسمی استفاده نشده است. ار دیگر سوی، بیشتر ِکسانی که به دلایلی کینه نژادی نسبت به اعراب در خود حس میکنند، از این واژه به صورت پررنگتری سود میبرند.
خوب به خاطر می آورم که چندی پیش دوست نوجوانی که علاقمند به مطالعه متون تاریخی است از من پرسید که آیا این تازی که به اعراب میگوییم نوعی دشنام است؟
اما براستی تازی چیست و ریشه این نامگذاری در کجاست؟
همچون بسیاری از واژگان تاریخی و کهن دیگر، زبانشناسان برای این وازه نیز ریشه های گونه گونی شناسایی کرده اند که براستی مشخص نیست کدامیک از اینان نخستین عامل برای این نامگذاری بوده است.
در فرهنگ های قدیمی آنندراج و انجمن آرا، در برابر واژه ی تازی چنین آمده است که بهانه ی نامگذاری تازی آن است که فرزانه بهرام (بهرام ِخردمند) پسر فرزانه فرهاد ِ تاز، نام یکی از پسران سیامک بوده است که تازیان از نسل اویند و از بعضی از تواریخ نیز چنین معلوم میشود که تاز، پسر زاده ی سیامک پسر میشی پسر کیومرث بوده و پدر جمله ی عرب است و نسبت تمام عرب به تاز میرسد چنانکه نسبت تمام عجم به هوشنگ شاه میرسد.
اما در سراج اللغات اینگونه آمده است که از آن روی به اعراب تازی میگویند که اعراب در اوایل اسلام در ایران تازش و تاراج بسیار میکرده اند.
برخی دیگر از زبان شناسان نیز بر این باورند که تازی اصلن به معنای چادرنشین است. دلیل این ادعا معنای واژه ی تاژ و تاز به معنای چادر و خیمه است. این اندیشمندان واژه ی تازی را در برابر دِه گان (دهقان) میدانند که واژه نخست به معنای چادر نشین و مهاجر و دیگری به معنای یکجا نشین و روستایی است: (جهان را دیده ای و آزمودی … شنیدی گفته ی تازی و دهگان، ناصر خسرو قبادیانی).
بر این اساس، واژه تازی در آغار نامی عام برای چادرنشینان بوده است که بعد ها معنای خاص تری یافته است که همانا نام قوم چادر نشین ِ عرب است. در زبان چینی نیز هم اکنون اعراب را تاش خوانند که تغییر شکل یافته همان تاژ یا تاز پارسی است و این نشان میدهد که چینیان نخستین بار اعراب را بوسیله ایرانیان دریانورد و بازرگان شناخته اند.
اما نظر شادروان ملک الشعرای بهار نیز در این زمینه شنیدنی است. ایشان در کتاب گرانسنگ سبک شناسی چنین آورده اند که ایرانیان از قدیم به غیر ایرانیان (بیگانگان، غیر پارسی زبانان ) تاچیک یا تاژیک میگفته اند. همچنانکه یونانیان به غیر یونانیان بربر و اعراب به غیر عرب، عجم میگفته اند. اما این واژه در زبان دری تازه، تازی تلفظ شد و رفته رفته اختصاص به اعراب یافت. ولی در توران و ماوراالنهر گویش قدیم باقی ماند و همچنان به بیگانه و غیر خودی تاچیک میگفتند.
بعد ها و پس از مهاجرت ترکان از سمت ترکستان چین به سوی خاورمیانه و آمیختگی ترکان آلتایی با فارسی زبانان آن سامان، واژه پارسی تاچیک به همان معنای پیشین (بیگانه ، غیر خودی)، وارد زبان ترکی شد و ترکان، فارسی زبانان آن دیار را تاچیک (یعنی غیر خودی، غیر ترک) خواندند. ترکیب ترک و تاجیک نیز که در ادبیات آن دوران رواج یافت، در واقع به معنای ترک و غیر ترک (فارس و عرب) است.
اما در کنار این ریشه های پارسی که برای واژه تازی یافته شده است، برخی نیز تازی را شکل فارسی شده ی طایی (منسوب به قبیله طی) دانسته اند چنانکه رازی منسوب به ری است و این به سبب شهرت و خوشنامی و برجستگی قبیله ی طی* بوده است. در تاریخ مشابه این نامگذاری بسیار دیده شده است چنانکه ما ایرانیان، کشور هلاس را به نام مشهورترین ِ قبیله های آن، یونیام، یونان خوانده ایم ودیگران نیز در مورد ما چنین کرده اند: یونانیان، ایران را پرسیا خوانده اند و اعراب نیز ما را فرس نامیده اند( تعمیم جزء ِبرجسته تر به کل ).

* فرزانه ی فقید دکتر محمد معین در حاشیه ی برهان و در توضیح مورد توجه بودن قبیله طی نزد ایرانیان چنین آورده است که این قبیله ای بوده است از قوم عرب که در یمن میزیسته اند و سرزمین یمن نیز از زمان نوشیروان دادگر، جزو پادشاهی ایران بوده است از همین رو عرب را به نام قبیله ای مینامیده اند که در آن دیار میزیسته اند.

منابع :
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه ( زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی )، انتشارات دانشگاه تهران، 1373
بهار، محمد تقی، سبک شناسی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1369